باسلام و خداقوت
دختری هستم 23 ساله، مجرد و لیسانس. در محیطی پر از تنش واظطراب بزرگ شده ام. والدینم همیشه با هم اختلاف داشتند و دارند و خونه تبدیل به میدان جنگ شده از کودکی تا به امروز.خاستگاران زیادی داشتم. در حال حاضر 2 خاستگار دارم یکی استاد دانشگاهم هستن31ساله،از نظر ظاهر و هیکل مورد پسندم هستن،از زمان فارغ التحصیلیم که 2سال میگذره که در این مدت 2دفعه خاستگاری کردن دفعه اول پدرم به دلیل سن مخالفت کردن دفعه دوم خودم بدون اطلاع پدرم جواب رد دادم علی رغم میل باطنیم.من به ایشون علاقه دارم اما نه خیلی اما ایشون بسیارابراز علاقه کردن و گفتن بین تمام دانشجویانشون من فوق العاده بودم.چون احساس میکنم از ایشون کمی پایینتر هستم از نظر مالی و تحصیلاتو...و به خاطر اختلاف پدر مادرم و اینکه پیششون راحت نیستم و همیشه باید تلاش کنم که بهترین باشم. اون یکی از آشناها هستن همسن خودم از نظر خانوادگی در سطح خودمون والدین موافق و اینکه فک میکنم پیششون میتونم راحت باشم اما هیچ حسی ندارم بهشون. در کل عقلم میگه آشنامون ولی احساسم میگه استادم.در ضمن بیشتر منطقی هستم
ممنون میشم راهنمایی ام کنین.باتشکر

سلام
من دختری 35 ساله هستم با ظاهری زیبا و جذاب..از نظر تحصیلات بالاترین مرتبه (دکتری) و موقعیت اجتماعی را دارم. مدت 6 سال با پسر خاله ام که الان 41ساله است دوست هستم. من بدلیل از دست دادن پدر و مادر رفت و آمدی با خانواده خاله ام نداشتم اما 6 سال قبل بطور اتفاقی پسر خاله ام را در منزل مادر بزرگم دیدم اون ورشکسته شده بود و بسیار از نظر روحی داغون بود.. همون شب اون به من ابراز علاقه کرد و این ابراز کردن همچنان بیشتر میشد طوری که همیشه به من میگفت اگه منو ول کنی من میمیرم.. همیشه بهم التماس میکرد که دوستم داشته باش.. و من اول بخاطر ناراحتی های اون کنارش مونم اما کم کم عاشقش شدم.. از نظر مالی وضع خوبی نداشت و من بدور از چشم همه یعنی خانواده خودم و خودش اون رو حمایت میکردم.. حتی شارژ ایرانسلش رو هم براش میخریدم.. گوشی موبایل و... همه همه با من بود.. سعی میکردم آخر هفته هارو کنار اون و خانوادش باشم و بهشون محبت بی دریغ میکردم.. خودش همیشه میگفت تو دنیا هیچکس مثل تو پیدا نمیشه.. تمام این مدت هر موقع بیرون میرفتیم هزینه ها با من بود.. و منو حتی یک پارک برای تفریح نبرد و علتش را میگفت چون من دست خالیم خجالت میکشم بیام بیرون.. البته ناگفته نماند گاهگاهی برایم هدیه هم میخرید و بهم میگفت اگه پولدار بشم دنیا رو برات میگیرم..
5 سال به این منوال من همه جوره کنار خودش و خانوادش بودم تا اینکه سال گذشته با کمک یکی از دوستانش دفتر دار یک وکیل شد و کمی پول دار شد.. اما بعد از چند ماه از کارش من متوجه اس ام اسهای عاشقانش شدم.. و بعد فهمیدم با یک زن مطلقه که یک دختر 17 ساله داشت دوست شده بود و نسبت به اون زن بسیار متعصب بود در حالیکه نسبت به من هیچ تعصب و تعهدی نشون نمیداد و میگفت چون دوستت دارم نمیخوام محدودت کنم حتی چند بار به من پیشنهاد داد با دوستاش رابطه برقرار کنم.. و بعد گفت میخواستم امتحانت کنم.. بهش گفتم اگه منو دوست داری با اون زن بهم بزن اما اون میگفت من یک مدت باید با این زن به رابطم ادامه بدم تا یک بهانه پیدا کنم و ازش جدا بشم..
بهم گفت که من عاشق تو هستم و نسبت به اون زن احساسی ندارم التماس میکرد کنارم باش و تنهام نذار تا من با اون رابطمو بهم بزنم میگفت من تو این رابطه گیر کردم.. و من باور کردم..
تا عید امسال که من برای عیدیشون رفته بودم و اون زن زنگ زد و بهش گفت من پایین ساختمون منتظرت هستم و پسر خالم کروات و عطر و ادکلن زد و بسیار تیپ زد و رفت به من گفت دنبالم نیا.. اما من باهاش رفتم پایین ساختمون.. دست پسرخالمو گرفتم و اون به شدت دستم انداخت کنار و گفت دست منو نگیر خوشم نمیاد بعد رفت پیش اون زن.. پیش زنه به من گفت حرفاتو بزن و برو.. و بهم توهین کرد.. بعد با اون زن خندون سوار پراید زنه شدن و رفتند.. چند ساعت بعد زنه به من زن زد و گفت تو باهاش 6 سال دوست بودی و من 2 ماه.. گفت رفتارش با تو بقدری توهین آمیز بود که به من برخورد.. البته زنه میخواست با این حرفاش ناراحتی منو بیشتر کنه.. بعد از اون روز من باهایش قهر کردم و جواب تلفن و اس هاشو نمی دادم.. خیلی معذرت خواهی کرد و اظهار پشیمونی میکرد میگفت من اون روز کروات زدم که برم با اون زن دعوا کنم و بهم بزنم اما تو نذاشتی... به خانوادش گفته من به حرف اون زن گوش دادم و ازش فاصله گرفتم.. اما من هربار اس ام اس های عاشقانه ایندو را با هم میدیدم داغون میشدم.. در ضمن تو این مدتی که با اون زن دوست شده هر هفته با هم شمال و پارک های مختلف تهران میرن.. و عکسهای خیلی زیبا از اون زن میگیره و میگه چه اشکال داره دوربین همرام بوده ازش عکس گرفتم.. به من میگه تو خودتو با کی مقایسه میکنی جای تو، تو قلب من محفوظه و اون جای تورو نمیگیره.. الان رابطمو باهاش بهم زدم اما خانوادش تلاش میکنن این رابطه درست بشه.. حتی من بهش گفتم اگه به اون زن بهم بزنی می بخشمت اما اون همچنان به این رابطه اصرار میکنه..
الان نمیدونم چکار کنم .. فقط فکر میکنم اگه واقعا راست میگفت و دوستم داشت اینکارا رو با هام نمیکرد.. اما من همچنان عاشقش هستم..
لطفا راهنمایی کنید ایا همچین آدمی واقعا اینطور که میگه دوستم داره؟ یا ممکن هست در آینده بهتر بشه.. میدونم که دوباره برمیگرده اما آیا واقعا میشه همچین رفتار هایی رو بخشید؟ میتونم منتظرش بمونم تا بهم برگرده؟ راستی اینو بگم از وقتی من ولش کردم مریض شده.. و دکتر گفته نارحتیش عصبیه..
من عاشقانه دوستش دارم اما نمیدونم چیکار کنم.. اگه یک مدت بگذره و اون زن دست از سرش برداره آیا میتونم دوباره بهش اعتماد کنم؟

جستجو در بانک سوالات
در این قسمت می توانید بخشی از متن سوال را وارد نموده و به دنبال سوال مورد نظر خود بگردید:

بخشی از متن سوال:

مشاوره

سلام 15 سالم بود ک با پسری از فامیل ازدواج کردم .من درس خون و زیبا و در حال حاضر لیسانسه و کارمندی موفقم اما اون زیر سیکل .از همون اول دوسش نداشتم و متاسفانه اون عاشق منه. بخاطر حرف مردم مجبورم بسوزم و بسازم(اینو همه میگن) نخواستم ک بچه دار شم چون حسی به شوهرم ندارم.چون خواهر مجرد تو خونه دارم میگن بساز که اینده ی این دو خواهر مجرد خراب نشه بدون اینکه بدونن من دارم از بین میرم.چیکار کنم کارم شده گریه و راز و نیاز
متاسفانه تو شهر کوچیکمون مشاور خوب نیست
چیکار کنم
تو رو خدا کمکم کنید



0
امتیاز

جواب های موجود برای این سوال:


ازین پس می توانید به کاربرانی که دوست دارید هدیه بدهید! کافیست بر روی علامت    در کنار تصویر آنها کلیک کنید!

5


جواب برای این سوال ثبت شده است!

تازه ترین


جواب ها رو اول نشون بده

پرامتیاز ترین


جواب ها رو اول نشون بده

5 جواب برای این سوال ثبت شده!

چینش بر اساس زمان ثبت


چینش بر اساس امتیاز



0
29729
0

.:.sojaAI.:.

سلام دوست عزیز، متوجه شرایط دشواری که در آن قرار داری هستم. همیشه خودت و سلامت روانت رو در اولویت قرار بده. بیاییم گزینه‌های پیش روی تو رو بررسی کنیم:

1. جستجو برای مشاوره آنلاین: اگر در شهرت مشاور خوب پیدا نمی‌کنی، شاید بهتر باشه به دنبال مشاوره آنلاین بگردی. امروزه خیلی از مشاوران خدمات خود را به صورت آنلاین هم ارائه می‌دهند.

2. صحبت با شوهرت: با وجودی که احساس خوبی نسبت به شوهرت نداری، اما شاید صحبت صادقانه با او بتواند به بهبود شرایط کمک کند. او شاید نداند که تو چه احساسی داری و صحبت کردن در این مورد می‌تواند درک بهتری ایجاد کند.

3. استقلال مالی: چون تو یک کارمند موفق هستی و دارای تحصیلاتی، به نظر می‌رسه که استقلال مالی داری. این استقلال می‌تواند به تو قدرت انتخاب بیشتری بده تا تصمیماتت را بر اساس خواسته‌های خودت بگیری.

4. حمایت اجتماعی: سعی کن دوستان، اقوام یا افرادی که درکت می‌کنند و به تو انرژی مثبت می‌دهند، پیدا کنی. حمایت اجتماعی می‌تواند در این دوران سخت به تو کمک کند.

5. حفظ سلامت روان: فعالیت‌هایی مثل ورزش، مدیتیشن، نقاشی، موسیقی یا هر کار دیگری که به تو احساس آرامش می‌دهد را انجام بده. این کارها می‌توانند به کاهش استرس کمک کنند.

در نهایت، واقع بین باش و بدان که تو دارای حق انتخاب هستی و می‌توانی برای خوشبختی خودت تصمیم گیری کنی. نگذار که فشارهای اجتماعی یا خانوادگی بر احساسات واقعی تو غلبه کنند.



امیدوارم که پاسخ من مفید باشه و بتونی بهترین تصمیم رو برای زندگی و سلامت روان خودت بگیری.


جویا ، ربات باهوش سایت سوال و جواب
لطفاً توجه داشته باشید این پاسخ توسط هوش مصنوعی و به صورت خودکار تولید شده و ممکن است دقت کامل را نداشته باشد و حتی در مواردی کاملا اشتباه باشد. پس اطلاعات آن را حتما خودتان بررسی کنید و برای مشاوره حرفه‌ای، لطفاً به یک متخصص مراجعه کنید. ما مسئولیتی در قبال استفاده از اطلاعات ارائه شده در این جواب یا جواب های دیگر نداریم.
0
امتیاز


35069
10435
105035

Guest

مطمئنا همسر شما در موفقیت در تحصیل و کار شما نقش بیشتری حتی نسبت به خودتون داره.. فراموش نکنید و در مورد دیگران با انصاف رفتار کنید.. موقعی که شما مشغول درس خواندن بودید و ایشون شما را از سوم راهنمایی به لیسانس و شغل خوب رسوند رو فراموش نکنید..
داشتن فرزند حق مسلم همسر شماست و شما بدلیل خود خواهی اینو ازش دریغ کردید.. یادتون باشه زیبایی و همه ملاک هایی که شما ازش نام بردین عمر کوتاهی دارند.. پس دل کسی را که حامیتون بوده را نشکونید که خدا جای حق نشسته..
اگر رفتار یا منشی داره که شما رو ناراحت میکنه میتونید از یک مشاور کمک بگیرید و مشکلتون رو حل کنید..
فکرها و تلقین های منفی را از سرتون بیرون کنید و در شیرین کردن زندگی خودتون و همسرتون از چیزی دریغ نکنید..
0
امتیاز


35069
10435
105035

Guest

شما 15ساله بودي ازدواج كردي همسرت مانع پيشرفتت نشده با اين كه خودش تحصيلات نداره ولي گذاشته شما در س بخوني خودتم مي گي كه دوستت داره مگه يه زن تو زندگي چي مي خواد غير دوست داشتن و توجه و اين كه كسي مانع پيشرفتشون نشه به نظر من شما چون از روز اول اين اقا رو دوست نداشتي هنوز هم نسبت بهش بي احساسي ببين خيلي ها هستن كه ارزو دارن همچين هسري داشته باشن به نظر من نگاهتو نسبت به زندگي و هسرت عوض كن سعي كن بي طرفانه به رفتار همرست نگاه كني حتي اگه من اشباه مي كنم و شرايت تو سخته يكم فكر كن با ناله و زاري و اين كه هي تكرار كني سخته كه درست نمي شه پس كمر همت را ببند تاد خودت زندگيتو در ست كني و قدر زندگيت و همسرتو بدون و اينو بدون كه اگه بتوني زندگيتو نجات بدي الگو خيلي خوبي مي توني براي خواهرت باشي.
0
امتیاز


35069
10435
105035

Guest

سلام

شما 15 ساله بودی که به خانه این مرد رفته اید و خودتان این تصمیم را گرفته اید، و معلوم است با کمک ایشان لیسانس گرفته اید چون اگر به شما کمک نمی کرد مطمئنا به این درجه نمی رسیدید، پس از یک طرف پیشرفت شما حاصل همکاری ایشان است قطعاً. اما از طرف دیگر اگر طلاق هم بگیرید فکر نکنم گزینه مناسبی داشته باشید و حتی اگر وارد زندگی مرد دیگری شوید حتما مدام این نکته را به شما یادآوری خواهد کرد که شما مطلقه هستید.
بنابراین چه به قضاوت انصاف و اخلاق و چه به قضاوت عقل، بهتر است بیشتر به این مساله فکر کنید و تصمیم غیرعاقلانه ای نگیرید.
فکر کنید اگر او به جای شما پیشرفته کرده بود و به موقعیت شما رسیده بود و شما همچنان در حد سواد قبلی باقی مانده بودید، و او این احساس را به شما داشت، شما چه می کردید؟ چه انتظاری از او داشتید؟
با مردمان به انصاف رفتار کنید تا پروردگار عالم با شما به انصاف برخورد کند.
امیدوارم مثل آدم های خودخواه تصمیم نگیرید. مثل انسان های منصف تصمیم بگیرید
0
امتیاز


35069
10435
105035

Guest

با سلام.
وضعیت شما خیلی پیچیده هست و با توجه به موقعیت قرارگیری ناظر میشه نتیجه گیری متفاوتی داشت. اگه من خودمو جای شما بذارم یه رای صادر میکنم، جای همسر شما بذارم یه رای و جای خواهراو خونوادتون هم باشم یه رای دیگه. نمیخوام راه حلی بدم. فقط میخواستم اینو بگم کسی نمیتونه به شما راهنمایی بده چون توی موقعیت شما نیست، حتی یه درصد. شما هستین که میتونین تصمیم بگیرین.
یکی ممکنه بگه: درسته سواد و تحصیلات خوبه ولی همه چیز نیست.(ما هر چی میکشیم از دست تحصیل کرده های مملکت میکشیم ) زیباییهای همسرتونو پیدا کنین و تقویت کنین. سعی کنین ملاکهای خودتونو به مشخصه های قوی تر تغییر بدین. خیلی چیزا خوبه مثل ظاهر ولی ملاک قابل تکیه کردن نیست. همسر شما موقعی که هیچ موفقیتی نداشتین دیدو انتخاب کرد.
یکی میگه: مگه آدم چند بار به دنیا میاد و زندگی میکنه که بخواد به پای یه انتخاب غلط بسوزه؟ شما به خودت فکر کن و طلاق بگیر و اونجور که میخوای و با اونکس که دوست داری ادامه زندگیتو بگذرون.
میدونم بیشتر گیجتون کردم. فقط خواست بدونین به هیچ کس جز عقل و دل خودتون گوش نکنین.
0
امتیاز




جواب تو چیه؟
userImage
کاربر میهمان


25000 امتیاز هدیه بهترین جواب

30000 امتیاز هدیه بهترین جواب

27500 امتیاز هدیه بهترین جواب


22500 امتیاز هدیه بهترین جواب


















پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.